قلم در کنجی در حال رقاصیست

یه دختر که کلی خستس😐

پست

Narges · 22:11 1400/03/03

امروز خاله و یاسمین و فاطمه و شوهرش و پسرش اومده بودن 

سینا پسر فاطمه خیلی کوچیک و نانازه

یاسمین فقط بفکر رمز وای فای بود

مجتبی شوهر فاطمه بفکر بازی استقلال بود

خاله هم نگران سینا بود

منم بفکر عروس استانبول😊

این قسمتش باحال بودااا

قرار بود نیان اگرم بیان بدون مجتبی بیان داشتیم شام میخوردیم  تو اتاق دیدیم در زدن بابا باز کرد صدا مجتبی اومد سریع سینی شامو گذاشتم بالکن  سریع مانتو و روسری زدم و  رفتم

خلاصه که همین

بابای جانمممم

پست

Narges · 21:50 1400/03/02

امروز از بال پرسیدم خوشگلم؟

اونم گف آره😎

از مامانم پرسیدم 

گف مگه چته 😁

از زهرا خواهرم پرسیدم

اونم گف نه😂

کلا مهربونی تو روابطمون موج میزنههههههههه

کلا یه وضعی 

داداشم انقدر اذیتم کرد که نگو و نپرس

کسایی که عروس استانبول و تو جم داراما میبینن؟؟

دستا بالا

من خودم عضو طرفدارای پرو پا قرص این سریالم یه روز نبینم تو تلوزیون میرم تو لپتاب میبینم😀

ولی انصافا سریال قشنگیه 

امروز مامان بابام اینا فوکوس کرده بودن سر احضار

البته منم همراهی کردم😂

خلاصه که کلا یه روز چرت بود

همین دیگه

بابای جانم😙

 

پست

Narges · 10:04 1400/03/02

دیشب محمد کنترلو شکوند

و بابا باز شروع کرد که آره من اینو تتزه درست کرده بودم کلی پول براش دادم

فلان و بهمان

حالا امروز مامان داش سعی میکرد درستش کنه 

باز بابا شروع کرد گه آرع شما قدر عافیت رو نمیدونین همه چیو حاضر میخواین و فلان و بهمان 

حالا یکی نیس بگه ما شکوندیم که داری غر غر میکنی سرمون

 

پست

Narges · 20:17 1400/03/01

کارای +

مرتب کردن اتاقم

نماز مو قبل قضا شدن خوندم

درست کردن پیراشکی  

کارای_

زیادی گوشی گرفتن

دیر بیدار شدن

 

 

پست

Narges · 18:57 1400/03/01

من همیشه تو جمعاشون اضافه ام 

هیچوقت به حرفم توجه نکردن

هیچوقت به احساس من به قلب من اهمیت ندادن

هیچوقت نگفتن این دختر چشه

چرا همش توخودشه

چرا همش .......

ولی اوناااااااا

فقط بلدن غر بزنن

چرا سریال ترکی میبینی

چداموهاتو ایتجوری میبندی

چرا اینجور لباس میپوشی

چرا اینجوری میخندی

چرا اینجوری حرف میزنی 

چرا اتاقتو جمع نمیکنی

چرا روسریت اینجوریه

چرادرسات اینجوریه

چرا امتحانات بده

چرا انقد میخوری

چرا میخوای با دخترخاله و دختر دایت بری کافه (داییم هم با هامون بود )ولی اونا انگار به دایی هم اعتماد ندارن

چرا انقد میخوای از جمع فرار کنی

چرا انقد میخوابی

چرا انقد چاقی

چرا..

جواب همه ی اینا باید سکوت باشه چون اونا بزرگتر منن

ومن قد نخود هم براشون ارزش ندارم

پست

Narges · 11:27 1400/03/01

مامان میگه  باید بری کلاس زبان بعدشم ریاصی 

بعد اگر سال بفد غیرحضوری شد برات گوشی میخرم

ولی من دوست ندارم برم

ولیی مجبورم

بخاطر مامان و آینده ام

پست

Narges · 23:15 1400/02/31

خیلی وقت بود میخواستم این وبلاگو بزنم 

همین اول بگم یه روزم گریه اس یه روزم خنده

خانم دکتر اطفال آینده😍

من

Narges · 23:11 1400/02/31

من نرگسم

میتونین گلناز صدام کنینی چون این اسمو خیلی دوست دارم

یه خواهر بزرگتر دارم و یه دادش کوچیکتر

فعلا همینا تا بعد بگم باقیشو 

🐣